زبانحال حضرت ام کلثوم سلاماللهعلیها قبل از رحلت
کمتر کسیست در غـم من انجمن کند از من سخن بیاورد، از من سخن کند »دلهـای جـمـع را کـند آشفـته یاد من راضی نمیشوم که کسی یاد من کند« یـاد آورم ز قـاسـم و عـبـّاس و اکـبرم چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند غوغای کربلا، غـم کوفه، حـدیث شام جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت: باید که لاله جلوه به صحـن چـمن کند از بازگـشـتمان به مـدیـنه کـنـایتیست هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز خوش روبهرو مرا به حسین و حسن کند شـرمـنـدۀ مـحـبـّت زیـنب شـوم که آه! بـاید دوبـاره جـامـۀ مـاتـم به تـن کـنـد وقـتی کـفـن بـرای مـن آمـاده میشـود او بـاز گـریـه بـر بـدن بـیکـفـن کـنـد |